قشنگترین متنی که تا حالا خوندم،بخون قشنگه
درکنارتو
قشنگترین متنی که تا حالا خوندم،بخون قشنگه
آتش و آب و آبرو با هم.
هر سه گشتند در سفر همراه.
عهد کردند، هر يکى گم شد.
با نشانى ز خود شود پيدا.
گفت آتش به هر کجا دود است.
ميتوان يافتن مرا آنجا.
آب گفتا نشان من پيداست.
هر کجا باغ هست و سبزه بيا.
آبرو رفت و گوشه اى بگرفت.
گريه سر داد گريه اى جانکاه.
آتش آن حال ديد و حيران شد.
آب در لرزه شد ز سر تا پا.
گفتش آتش که گريه ى تو ز چيست؟
آب گفتا بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه اى به خويش آمد
ديدگان پاک کرد و کرد نگاه
گفت محکم مرا نگه داريد
گر شوم گُم نميشوم پيدا