سینه ستبر می کنی که به عنوان یک مرد
ایرانی نشان بدهی هر آنچه خانواده و جامعه از تو خواسته اند، تمام و کمال
انجام داده ای و هزار بهانه می آوری که ترس هایت را توجیه و به همه ثابت
کنی اینها ترس نیستند. حتی گاهی روی ترس هایت اسم احتیاط هم می گذاری تا به شکلی آبرومند از پس حفظ موقعیت اجتماعی ات برآیی.
اما
واقعا به عنوان یک مرد ایرانی، ترس هایت را می شناسی؟ از برق ، از ارتفاع ،
از قایق سواری، از مرگ، از بیماری، از بی پولی، از آمپول، از عمل جراحی،
از زمین خوردن و از هزاران چیز دیگر نمی ترسی؟ راست بگو؛ وقتی می خواهی از
ترس هایت بگویی، بهتر است با خودت روراست باشی، ترس هایت را بشناسی و برای
برطرف کردنشان راه های عاقلانه، منطقی و متکی بر دانش روز انتخاب کنی. «ترس»، بزرگ ترین عیب مرد نیست، «ناآگاهی» بدترین ایراد است.
● ترس چیست؟
محققان
معتقدند برخی ترس ها ژنتیکی است؛ یعنی ژن ها ترس های مشخصی را از فردی از
خانواده به دیگری منتقل می کنند. البته نباید تمام ترس هایتان را به گردن
افراد پیشین و جد و آباد خانواده بیندازید.
ممکن است در کودکی از
اینکه کبریت را با دستتان خاموش کنید یا مثلا از سگ و گربه نترسید اما وقتی
بزرگ شدید، به شدت از این چیزها بترسید. نکته این است که بسیاری از ترس ها خود را در زمان بلوغ نشان می دهند.
● نوزادها را تربیت می کنیم
از
همان قربان صدقه ها و نوازش های پدر، مادر و پدربزرگ، مادربزرگ ها در
نخستین مراحل تولد کودک می توان به نقش های جنسیتی پی برد. معمولا جمله
هایی که به عنوان قربان صدقه برای صحبت با نوزادان به کار برده می شود،
حاوی پیام های تربیتی است. اگر باور ندارید، این بار وقتی به دیدن یک نوزاد
رفتید، به سخنانی که گفته می شود خوب گوش کنید تا به خوبی دریابید که این
تعیین تکلیف برای پسران و دختران از همان اتاق بیمارستان شروع می شود. از
انتخاب رنگ صورتی و آبی برای نوزادان دختر و پسر گرفته تا خریدن اسباب بازی
ها، همه و همه به جنسیت ربط دارد. کم کم که بچه بزرگ می شود، این نقش ها
پررنگ تر می شوند. معمولا پسر بچه ها در نخستین تجربه های زمین خوردن و
گریه کردن می شنوند که کسی به آنها می گوید: «پسر که گریه نمی کنه» یا
«بلند شو مثل یک مرد بایست». با این جمله ها به بچه یاد می دهند که چون پسر
است، باید گریه کردن را فراموش کند و در گام های بعدی، ترس را هم جزو یکی
از صفت های نکوهش شده و زشت برای پسرها معرفی می کنند. اگر احیانا یک پسر
بچه از گربه بترسد، بلافاصله به او می گویند: «گربه که ترس نداره! تو
مردی!» از این مرحله به بعد، کم کم پسرها متوجه می شوند باید ترس هایشان را
کنار بگذارند اما گاهی در این راه موفق نمی شوند بنابراین ترس
هایشان را پنهان می کنند، چون پسر ترسو ممکن است در محیط های مختلف تحقیر
شود. بنابراین برای فرار از تحقیر در میان افراد خانواده یا گروه همسالان،
مخفی کردن ترس بهترین راه حل است.
● بچه ترسو
تا
حالا به جمع های پسربچه های دبستانی نزدیک شده اید؟ مثلا وقتی زنگ مدرسه
خورده و پسربچه ها دم در مدرسه از سر و کول هم بالا می روند و همدیگر را
کتک می زنند یا هل می دهند یا مسخره می کنند؟ اگر کمی دقت کرده باشید، یکی
از کارهای مورد علاقه شان این است که یکی از همشاگردی هایشان را ترسو صدا
بزنند و با هم مسخره اش کنند. «بچه ترسو» یا «ترسو» لقبی است که معمولا
پسرها به کسی که فکر می کنند از خودشان ترسوتر است، می دهند و او را با
همین صفت مسخره می کنند. قانون نانوشته این است که وقتی پسربچه ای در
موقعیت «بچه ترسو» قرار می گیرد، باید ثابت کند که ترسو
نیست وگرنه مجبور می شود این حقارت را تحمل کند، اما بچه ها نمی توانند
مشکلاتشان را به راحتی حل کنند؛ مثلا برای یک پسربچه ۱۰ ۹ ساله بسیار دشوار
است که بتواند بر ترسش غلبه کند، اما تحمل تحقیر شدن از سوی همکلاسی ها هم
برایش سخت است و باید این مساله را خاتمه بدهد. این پسرها در موقعیت بسیار
دشواری قرار می گیرند و با وجود اینکه به شدت احساس ترس دارند، ناچارند
وانمود کنند نمی ترسند. در اغلب موارد این کودکان به علت همین ترس ها در
بزرگسالی دچار مشکلاتی می شوند. وقتی ترس به روش های صحیح برطرف نشود، در
جایی از وجود انسان کمین و بالاخره روزی به شکلی بروز می کند و احتمالا
مشکلاتی را هم در پی خواهد داشت.
● ازدواج و ترس
انتظار
مردها هم از خودشان زیاد است. مثلا یک پسر جوان ۲۶ ۲۵ ساله بر این باور
است که مرد نباید بترسد، او ترس را برای مرد مایه خواری می داند و می گوید:
«اگر زنی ترس مردش را ببیند، آن مرد باید چهارگوشه زمین را ببوسد، کتانی
هایش را از پا در بیاورد و یک گوشه بنشیند.» یعنی انتظار یک مرد جوان از
تمام مردان این است که به خود ترس
راه ندهند چون اگر روزی دست بر قضا دچار ترس شدند، دیگر به آخر خط رسیده
اند و کارشان تمام است. وقتی مردی با این نگرش ازدواج می کند، اوضاع قدری
سخت تر می شود؛ گروهی معتقدند اگر این مرد بترسد، خطای بسیار بسیار بزرگی
از او سر زده است. برای این خطا مجازات هم در نظر گرفته می شود و این
مجازات چنان سخت است که مثلا در ذهن یک جوان به ترک زمین بازی زندگی تعبیر
می شود. گناه ترس در این مرحله نابخشودنی است و مجازات آن نیز بسیار سنگین
است. شاید یکی از دلایلی که مردان متاهل حس می کنند نسبت به مجردها وظیفه
سنگین تری دارند، این باشد که از نظر بسیاری از افراد جامعه، زندگی زنان و
مردان وقتی جدی و اجتماعی می شود که ازدواج کنند و مسوولیت تشکیل خانواده
را بپذیرند، بنابراین وقتی یک مرد به قدری احساس قدرت کرد که حاضر به قبول
این مسوولیت سنگین شد، قطعا باید بر مشکل ترس هم غلبه کرده باشد. این یک
نوع نگرش رایج در جامعه است که مسوولیت زندگی را برای مردان بیشتر و بیشتر
می کند.
● پدر ترسو
در مخیله هیچ
بچه ای نمی گنجد که چیزهایی در دنیا وجود دارد که ممکن است پدرش از آنها
بترسد. بچه ها هرگز نمی توانند با این واقعیت کنار بیایند که مثلا پدرشان
از آمپول زدن یا از مار می ترسد یا ممکن است از رانندگی در شب های بارانی
وحشت داشته باشد. ما و شما می دانیم که بسیاری از مردان دور و برمان از
تزریق آمپول می ترسند و این ترس را به هزار حیله و نیرنگ پنهان می کنند،
مار که هیچ، حتی بعضی پدر ها از اینکه یک گربه به آنها نزدیک بشود هم می
ترسند اما خوب می توانند این ترس ها را پنهان کنند. البته پنهان کردن ترس
کار آسانی نیست اما هیچ وقت به این نکته فکر کرده اید که چرا هیچ مردی
برای درمان ترس هایش به یک متخصص مراجعه نمی کند؟ تا به حال دیده اید مردی
که ترس از ارتفاع دارد برای حل این مشکل به روان شناس مراجعه کند؟ تعداد
مردانی که حاضر نیستند روی چهارپایه های بلند بایستند یا از نردبان بالا
بروند کم نیست، حتی ممکن است مثلا همه اعضای خانواده سوار قایق شوند ولی
پدر خانواده به بهانه ای از همراهی شان خودداری کند. البته این کار را با
ظرافت انجام می دهد، اما بچه ها باهوش اند. پدر و مادرها معمولا فکر می
کنند نقششان را خوب بازی می کنند اما باید بدانند که بچه ها به راحتی می
توانند ترسو بودن پدرشان را تشخیص بدهند پس مهم است که پدرها برای حل
مشکلاتشان اقدام کنند.
● شوهر ترسو
اگر
نصف شب تلفن زنگ بزند، چه کسی جواب می دهد؛ زن یا مرد؟ اگر ناگهان ساعت ۴
صبح زنگ در خانه به صدا دربیاید، چه کسی به سمت آیفون می رود؛ زن یا مرد؟
اگر ناگهان صدای جیغ دختر خانواده در خانه بپیچد، چه کسی به سرعت به سوی
صدا می دود مرد یا زن؟ اینها را می توان نشانه های ترسو بودن
یا نبودن مردها در نظر گرفت. شاید نتوان با تکیه بر این رفتارها ترسو بودن
مرد یا زن خانواده را مشخص کرد اما به هر حال آنکه گرز دستش می گیرد و می
رود پشت در، شجاع تر است. رویارویی با موقعیت هایی که در آنها خطر نهفته
است، معمولا از کسانی سر می زند که ترس کمتری دارند بنابراین آنکه عکس
العملی نشان نمی دهد، بهتر است به این نکته فکر کند که ترسو است. هر چند زن
ها معمولا به روی شوهرانشان نمی آورند اما تعداد مردان ترسو کم نیست و
شاید مشکل اصلی، فرهنگ حاکم بر جامعه است که ترسو بودن را برای مردان جرمی
نابخشودنی تعریف می کند، اگر نه مردان می توانستند ترس هایشان را بی آنکه
انکار کنند، بشناسند و در پی برطرف کردنش باشند.
● اضطراب چیست؟
هراس
و دلواپسی که به جان آدم می افتد، اضطراب راهش را باز و در وجود آدم جا
خوش می کند. مبداء و دلیل اضطراب ناشناخته است یعنی فرد نمی داند که چرا
مضطرب است. اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم؛ فردی که دچار اضطراب است با حسی
درهم ریخته دچار حالت بی قراری می شود و از تمام محرک های پیرامون می ترسد.
حتی ممکن است به خاطر نیاورد چرا در موقعیت یا در زمانی خاص دچار اضطراب
می شود در صورتی که گاهی رخدادهایی در گذشته باعث بروز اضطراب در زمان حال و
در مکان یا موقعیتی خاص می شوند.
حتما شنیده اید که افراد می
گویند استرس دارم؛ «استرس» و «اضطراب» واژه هایی هستند که در زندگی روزمره
زیاد به کار می روند اما گاهی منظور فرد مشخصا اضطراب نیست، مثلا فرد ممکن
است دچار احساس ترس شود و بگوید مضطرب است، بنابراین وجود این نوع حس ها باید به وسیله روان شناس بررسی شوند تا مشخص شود فرد دچار کدام مشکل است.
نکته
مهم درباره اضطراب این است که این حالت وقتی در زندگی فرد بروز می کند که
زمانی طولانی در شرایطی دشوار و استرس زا زندگی کند. تداوم ابتلا به بیماری
های جسمی و فقر در زندگی باعث بروز اضطراب می شود. به همین دلیل گفته می
شود گروه های فقیر جامعه یا سالمندان بیشتر در معرض ابتلا به اضطراب قرار
دارند.
● تفاوت اضطراب و ترس
ترس و
اضطراب تفاوت های اساسی با هم دارند ولی ممکن است تشخیص آنها برای شما
دشوار باشد. ترس معمولا با خطر همراه است یعنی شما احساس خطر می کنید پس ترس
بر شما غلبه می کند. ترس معمولا بدون وجود یک خطر یا تهدید خارجی وجود
دارد اما اضطراب در جایی رخ می دهد که با تهدیدهای مهارناپذیر و اجتناب
ناپذیر روبرو باشید. به عبارت ساده تر، وقتی شما دچار اضطراب می شوید، به
چیزهایی فکر می کنید که هیچ دخل و تصرفی در آنها ندارید، مثلا با خطر حمله
به کشورتان روبرو هستید و نگران می شوید و بعد از مدتی که مدام به این مشکل
فکر می کنید، اضطراب به سراغتان می آید در حالی که اصلا نمی توانید خطر
وقوع جنگ را کاهش دهید. وقتی به مشکلاتی فکر می کنید که حل آنها از توان
شما خارج است، خودتان را به مرز اضطراب نزدیک می کنید بنابراین بهتر است
قبل از آنکه درگیر مشکلات شوید، راه های بهتری برای زندگی انتخاب کنید.
میهن سلام