زندگی دیروز

زندگی دیروز مکتب خانه جایی برای تنبیه بود بسیار پیش می آمد که خانوادههای  شاگردان به خاطر رفتاری که فرزندانشان بیرون از مکتب و در خانه و یا خارج از خانه انجام داده بودند.به معلم مکتب خانه ،شکایت می کردند.و ازاو در خواست تنبیه آنان را می نمودند.معلم مکتب خانه هم با خانواده  ها  همکاری می کرد.و با ترکه هایی که در حوض  افتاده و حسابی خیس شده بود شاگرد را تنبیه می کرد.معلم مکتب خانه و همسرش فقط یک فرزند داشتند و این پسر آن زمان یازده ساله بود .او هر وقت هوس می کرد وارد شبستان می شد و هر کجا دلش می خواشت می ر فت و ناخنک می زد.دست به سر شاگردان درهمال حالی که نشسته بودند می زد.کلاه و یا پارچه ی  دور سرشان را بر می داشت و یا بهم می زد و سر و صدا هم می کرد و بی دردسر بیرون می رفت و به اخطار معلم مکتب خانه هم توجهی نداشت.می دیدم که پسر معلم مکتب خانه هیچگاه به سراغ برادرم نمی رود و سر به سر او نمی گذارد.تا این که بعدها دانستم که آنان در خارج از مکتب با یکدیگر دعوا و کتک کاری کرده و برادم بچه ی معلم را زمین زده وسرش را شکسته بوده.
هوا رفته رفته به سردی می گرایید ودر پنجره های مکتب م دارای روپوش کاغذ می شد وبا بستن در کم نورتر و تاریک تر می گشت و کتاب خواندن و نوشتن خیلی دشوارتر می نمود.برق نبود و فقط معلم ،چراغ نفتی نمره ی پنج را که (لامپا) نامیده می شد.روی میزش می گذاشت که درس ها را تحویل بگیرد .با سردشدن هوا می بایستیی علاوه برنان پیچ وصبحانه ،هرروز زغال چوب همراه خود به مکتب ببریم .در مکتب بخاری نبود و هر شاگردی برای خود منقلی سفالی و قهوه ای رنگ که به آن (کلک )گفته می شد،از خانه آورده بود.درآن منقل آتش بود و رویش با خاکستر پوشانده می شد تا حرارتش ملایم  و بادوام باشد.عادت چنان بود که دستها را بالای منقل می گرفتند تا گرم شود .از صبح تا ظهر یکبار زغال اضافه می شد که تا آخر وقت مکتب گرم بماند و قابل استفاده باشد.مانند کرسی کوچکی بود و بدن را گرم می کرد .تقسیم زغال نیز کیفیت صبحانه را داشت .ما هر روزبا خود زغال دردشت می بردیم ولی به جای آن خرده و یا این که خاک نصیب کلک ما می شد و زغال درشت نیز به زغال دان مکتب دار می رفت .... از زبان دکتر حجتی استاد جامعه شناسی دانشگاه ادامه دارد

تعداد بازید: 908     تاریخ ثبت: 1395/11/03

پیشنهاد ما به شما