😱تباهی زندگی😱
http://www.darkenareto.ir🌷🌷
با ماشین فرار کردیم ولی مردم آبادی جلوی ما را گرفتند.تیر هوایی زدم وراه را بازشد ولی کمی جلوتر پلیس 110 منتظرما بود.مجبورشدیم یه جنگل زدیم وبعد از مدتی به تهران آمدیم .روزها مسافرکشی می کردیم وشبها توی ماشین می خوابیدیم .یک ماه ونیم این برنامه ادامه داشت تا این که پلیس با شماره ماشین سرقتی بود ما را دستگیر کرد .ما را به آگاهی بردند.من مسلح بودم وفکر می کردم اگر گروگانگیری کنم نجات پیدا می کنم ولی داریوش مایل نبود.اصلا از این کارها خوشش نمی آمد وخیلی شرور نبود.
اسلحه را تحویل دادیم .یک ماه ونیم است اینجا هستم وبلاتکلیف ،پرونده به اهواز فرستاده شده است وما باید اعزام شویم .داریوش زندان قصر است دلم می خواهد برای او کم ببرند.هر دوهمدیگر را خیلی دوست داریم و به پای هم ایستاده ایم.
خانواده ام از جریان ما خبر دارند ولی نمی توانند با خانواده ی داریوش بر خوردی بکنند.چون از وقتی که او وارد خلاف شد خانواده اش طردش کردند وهمه این را می دانند.
خانواده من مسلح هستند و اگر ما به دستشان بیفتیم حتما هردوی ما را می کشند.
آنها برایشان مهم است که مرا بکشند و هیچ چیز دیگر برایشان اهمیتی ندارد.پدرم بیست روزقبل از فرارمن فوت کرد.دم مرگ دنبالم فرستاد وازمن خواست که حلالش کنم ولی من قبول نکردم .همیشه پیش او می رفتم ومی گفتم که به تو احتیاج دارم ولی او ولم کرد.شش ماه یکبار با این که پدرخوبی برایم نبود به او سر می زدم ولی حتی یکبار مرا نبوسید وبه من محبتی نکرد وبعد از صدو بیست سال فوت کرد.مشکل اصلی من پدرم بود.اگربه من محبت می کرد و مرا زیرپروبال خود نگه می داشت چرا به این راه می افتادم .من فکر می کنم با این کارسیلی محکمی به خانواده ام زدم هرچند خودم زندگی ام را باختم وسالها باید حبس بکشم .اگرآزاد شوم هرگز خلاف نمی کنم واین کارها را ادامه نمی دهم ازداریوش هم که مطمئن هستم او مهربان و آرام ترازمن است.از راه زندگی