😔👽حرف مادرم درست بود3 😔👽

😔👽حرف مادرم درست بود3 😔👽 سلام دوستان گلم
👽http://www.darkenareto.ir👽
درادامه داریم:

من ناامید نشدم وسرانجام با یک دختر آمریکایی آشنا شدم وازدواج کردم .اگربخواهم ماجرای این آشنایی را شرح بدهم سخن به درازا خواهد کشید.
(رنی )یک دختر بیست وهفت ساله بود که وقتی مشکل مرا دید،پذیرفت که با من ازدواج کند.من سرمست از این پیروزی به پدر ومادرم تلفن زدم و گفتم:
-دیدید من عرضه ی رسیدن به اوج را دارم .هم ساکن آمریکا شدم، هم با یک دختر آمریکایی ازدواج کردم .
پدرم گفت:-کار چی ؟ کار پیدا کردی؟
-نه ،ولی همسرم به من قول داده که برایم کار هم پیدا کند.پدرم که با ناوری حرفهایم را می شیند، گفت:
-مگر توی آمریکا شوهر قحط بود که این دختر با تو ازدواج کرده؟
-نه اما ویژگی هایم که من دارم کمتر کسی دارد.
پدرآهی کشید وگفت:-من که چشمم آب نمی خورد .راستی مریم طلاق گرفته است.شوهرش عیاش ومشروبخور از آب درآمد.با خوشحالی گفتم:-خوب شد .حقشان است.
نمی دانم چرا ازوقتی که شنیدم مریم طلاق گرفته ،یک لحظه از یادش غافل نمی شد .دلم هوای او را کرده بود.با خودم گفتم الان شرایط او وخانواده اش مثل سابق نیست وممکن است به خواستگاری من پاسخ مثبت دهند.این فکر با من بود تا اینکه شش -هفت ماه بعد به خانه شان تلفن زدم وگفتم حاضرم با او ازدواج کنم .او درشرایط روحی بدی قرار داشت،با این حال گفت:-باید به ایران برگردی تا دراین مورد حرف بزنیم .
به ایران برگشتم و با مریم حرف زدم ولی هیچ اشاره ای به ازدواجم درآمریکا نکردم .پدراو وقتی شنید که من ساکن آمریکا شده ام و اروبارم درآنجا خوب است رضایت خود را برای ازدواج من ومریم اعلام کرد.پدرم می گفت:-تو باید به آنها بگویی که درآمریکا ازدواج کرده ای .برای اینکه پدررا از سر وا کنم، گفتم:-من شوخی کردم پدر، ازدواجی در کار نبود....ادامه دارد

تعداد بازید: 1158     تاریخ ثبت: 1396/03/01

پیشنهاد ما به شما